من
پ واسه همین بودکه مریم ازمرگ نامزدش ناراحت
نبود!هستی!هستی!هستی!هستی مرده!من هستی
نیستم!من نسترنم یه دختر15ساله که بدون روزی
3تااستامینوفن زنده نیس.اگه دنبال هستی اومدی
بایدبگم اشتباه اومدی من هستی نیستم.مریم
نمیتونم دلیل کاراموبرات توضیح بدم چون میدونم
نمیفهمی.همین الانم خواستم بهت بگم ولی نخواستی
بشنوی.توافکاربچه گونه خودت غرق شدی مریم.
غیرازتوهم ادم بدبخت تودنیاهست.تونه بدبختترینی
نه خوش بخت ترینی.ازاخلاقت بدم میاد.تاحالابهت
نگفته بودم ولی الان بهت میگم که بدونی.مثه
محمدشدی.محمدهم فقط خودشومیبینه فقط
بلده ننه من غریبم بازی دراره.شایداین یکی
ازدلایلی باشه که ازت دورشدم.یه دلیل دیگشم
اینه که تواصلافرصت زندگی کردن هم بهم نمیدی.
میدونی به خاطرتومعدلم امسال انقدکم شده؟!
چون تمام امتحانای ترم اولم رودرحالی میخوندم
که داشتم به توهم اس میدادم.فک میکردم
یادمیگیرم ولی برگه امتحان که میومدجلوم
همش ازسرم پرمیکشیدن.فدای سرت لااقل بزار
یه دوهفته ای روتوتنهایی خودم گریه کنم.
کاش ببینی زندگی زهرماریمو.هه امروزخالم
زنگ زده خونمون میگه مامانت دیشب اسرارداشت
حتمابیادواسه امشب ارایشگاه توخواستگارداشتی؟
واقعانمیدونستم بخندم یاگریه کنم!خواستگارواقعاواژه
مسخریه ایه واسه من...حق باخانم مسیحا بود.
نمیدونم چرااین چندجلسه اخیرانقدبامن گرم شده.
خیلی دوسش دارم.دبیرهندسمونه.اون روزی یکی
ازبچه هاداشت باخانم حرف میزدکه چقدوضع
مدرسمون افتضاح چقدماروحساب سگم نمیکنن.
دختره زدزیرگریه.اسم اونم نسترن بود.خانم
رفت پیشش گفت تواینده یه چیزی میشی
چون میتونی ازحقت دفاع کنی بعدرفت یه
چیزی روتخته نوشت بچه هامشغول نوشتن
شدن منم سرم پایین بودداشتم مینوشتم اومد
بالاسرم گف بعضیافقط نویسنده ان توکلاس.
مینویسن ومیرن.توهم میفهمی هم مینویسی.
میدونی یه چیزیت برام خیلی عجیبه.خیلی
فوق العاده ای تاحالاکسی روندیدم انقدخوب
بتونه هیجاناتش روکنترل کنه.خیلی ظاهرت
رواروم نگهداشتی.لبخندی بهش زدم گفتم
خودتون میگین ظاهرش.داخلش ازاین خبرا
نیست.بعدشمارش وایمیلش رو روتخته نوشت.
فرداش براش نوشتم:زندگی تابلوی نقاشی است
که دران پاک کن وجودندارد.جلسه بعدش هی نگام
میکردولبخندمیزد.بیچاره انگارفهمیده زندگی من
ترحم امیزشده!
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند 
